Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «رویداد24»
2024-05-07@16:01:18 GMT

ایران در جنگ جهانی اول اعلام بی‌طرفی کرد

تاریخ انتشار: ۹ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۳۶۸۷۱۴

رویداد۲۴-در روز ۹ آبان ۱۲۹۳ هجری شمسی به دنبال صدور فرمان احمد شاه، مستوفی‌الممالک رییس‌الوزرا طی اعلامیه‌ای بی‌طرفی ایران را در جنگ جهانی اول اعلام کرد.  آغاز جنگ جهانی اول با حضور کشورهای روس، فرانسه و انگلیس به نام «دول متفق» و کشورهای اتریش و آلمان به عنوان «دول محور» و پیوستن عثمانی، ایتالیا و ژاپن به گروه‌های متخاصم با یکدیگر، جهان را درگیر جنگی خانمان‌سوز کرد که ایران آن روزگار را هم به مناسبت موقعیت ژئوپولتیکی دور از معرکه نگذاشت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

 جنگ جهانی اول در ۲۸ ژوئیه ۱۹۱۴ تقریباً هشت روز پس از تاجگذاری احمد شاه قاجار آغاز شد. این رویارویی نظامی که در ابتدا تصفیه حسابی میان قدرت‌های طراز اول اروپا تلقی می‌‏شد، به مرور دامنه گسترده‏‌تری یافت. در ابتدا امپراتوری اتریش- مجارستان به صربستان اعلام جنگ داد. روسیه قوای خود را در مرزهای اتریش- مجارستان و متحد این امپراتوری یعنی آلمان، متمرکز کرد. آلمان در یکم اوت به متحد روسیه یعنی فرانسه، اعلان جنگ داد و در ۳ اوت طبق نقشه شلایفن بخشی از بلژیک را تسخیر کرد. در پی این تحولات، بریتانیا هم در ۴ اوت به آلمان اعلان جنگ داد. در نوامبر ۱۹۱۴ ترکیه عثمانی متحد جنگی آلمان و اتریش شد و در اکتبر ۱۹۱۵ بلغارستان نیز به آنان پیوست. ژاپن در اوت ۱۹۱۴، رومانی در ژوئیه ۱۹۱۶ و ایتالیا در می ۱۹۱۵ به متفقین پیوستند و ایالات متحده در آوریل ۱۹۱۷ به آلمان اعلان جنگ داد و سرانجام با اعلان آتش‌بس آلمان در ۱۱ نوامبر ۱۹۱۸ جنگ جهانی اول پایان یافت. اما در ایران همزمان با وقوع جنگ، مناطق شمالی و شمال غرب کشور زیر سلطه قشون روس قرار داشت. قوای روس در شهرهای آذربایجان، اردبیل، قزوین و انزلی حضور داشتند و بخش‌هایی از جنوب کشور از جمله بوشهر و بندر لنگه نیز در اشغال قوای بریتانیا بود. آغاز جنگ جهانی اول در شرایطی رخ داد که ایران مبتلا به هرج و مرجی کم سابقه در تاریخ معاصرش بود. بهار مشروطه و مجلس شورای ملی با استبداد محمدعلی شاه به پایان رسیده بود و جز گروه‌های مختلف درگیر در سطوح محلی و ملی چیز زیادی به جا نگذاشته بود. از سوی دیگر، به تخت نشستن احمد شاه نوجوان و تضعیف بیش از پیش دولت مرکزی، ایران را عملا به حکومتی خان خانی بدل کرده بود. دولت بی‌اقتدار حتی توان جمع‌آوری مالیات را نداشت و خزانه هر روز خالی‌تر از قبل می‌شد. شروع جنگ نه ‌تنها بر فشار خارجی در ایران افزود، علاوه بر آن سبب شد که اختلافات دیرینه در عرصه سیاست ایران گسترش یابد و حکومت‌ مرکزی چنان دچار اختلاف و چنددستگی شود که دولت‌های مختلفی که بر سرکار می‌آمدند، هیچ‌گاه بیش از چند ماه دوام نیاورند. در این دوره شاهد بی‌ثباتی حاکمیت سیاسی که نماد آن کابینه‏‌ها به شمار می‌‏آیند، بودیم. از ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ شمسی که مظفرالدین شاه فرمان مشروطیت را توشیح کرد تا کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹، یعنی در مقطع زمانی کمتر از پانزده سال، قوه مجریه نظام سیاسی پنجاه و یک مرتبه به نوعی دچار بحران شد. واضح است که با این همه نوسان و لرزش، حاکمیت از تعادل سیاسی برخوردار نبود و ضعف حکومت مرکزی به شکلی مبرهن قابل مشاهده بود. تغییر پی در پی و متوالی نخست‏‌وزیران و سقوط زودهنگام و یا ترمیم کابینه‌‏های آنان اوضاعی را پدیدار ساخت که در آن حداکثر انتظار حفظ و صیانت «وضع موجود» بود و نه توقعی بیش از آن؛ هر چند خواست‌ها و مطالبات دیگر هرگز مجال تحقق نیافت. در چنین وضعیتی بود که دو دولت همسایه ایران، یعنی روسیه و عثمانی، که در دو سوی جنگ قرار گرفته بودند، نبرد خود را به خاک ایران کشاندند. به جز این دو که مناطق شمال غربی ایران را به نسبت کوهستان‌های بین خودشان، مسیر آسان‌تری برای حمله به دیگری می‌دیدند، بریتانیا و آلمان نیز مناطق مرکزی و جنوبی ایران را به عرصه‌ای برای ضربه زدن به منافع دیگری بدل کرده بودند. اینچنین بود که ایران با توجه به عدم توان شرکت در جنگ، مشی بی‌طرفی اتخاذ کرد و احمد شاه در ۱۲ ذیحجه ۱۳۳۲ قمری فرمان خود را مبنی بر اعلان بی‌طرفی در جنگ خطاب به مستوفی‌الممالک رییس‌الوزرا صادر کرد. در این فرمان آمده بود: «نظر به اینکه در این اوقات متأسفانه بین دول اروپ نایره جنگ مشتعل است و ممکن است این محاربه به حدود مملکت ما نزدیک شود و نظر به اینکه روابط ودادیه ما بحمدالله با دول متخاصمه برقرار است برای اینکه عموم اهالی از نیات مقدسه ما در حفظ و صیانت این روابط حسنه نسبت به دول متحاربه مطلع باشند امر و مقرر می‌‏فرماییم که جناب مستطاب اجل اشرف افخم اکرم مهین دستور معظم مستوفی‏‌الممالک، رییس‌الوزرا و وزیر داخله فرمان ملوکانه را به فرمانفرمایان و حکام و مأموران دولت ابلاغ دارند که دولت ما در این موقع مسلک بی‌طرفی را اتخاذ و روابط دوستانه خود را با دول متخاصمه کماکان حفظ و صیانت می‌‏نماید و به این لحاظ مأموران دولت را باید متوجه نمایند که نباید وجهاً من‌‏الوجوه براً و بحراً کمک به همراهی و یا ضدیت هر یک از دول متخاصمه نموده و یا اسلحه و ادوات حربیه برای یکی از طرفین تدارک و یا حمل کنند و باید از طرفداری با هر کدام از دول متحاربه پرهیز و احتراز نموده، مسلک بی‌طرفی دولت متبوعه خود را کاملاَ رعایت نمایند و در تکمیل حفظ بی‌طرفی و صیانت روابط حسنه باز آنچه هیأت دولت ما مصلحت داند و به عرض برسد در اجرای مقررات آن امر ملوکانه شرف صدور خواهد یافت.» در پی فرمان احمد شاه، مستوفی‌الممالک رییس‌الوزرا نیز در تاریخ ۹ آبان ۱۲۹۳ با صدور بیانیه‌ای رسماً بی‌طرفی ایران را در جنگ بین‌الملل اعلام داشت. اعلام بی‌طرفی ایران اما تأثیر چندانی بر چگونگی مواجهه دول متخاصم در استفاده از موقعیت سوق‏‌الجیشی کشورمان نداشت. سر پرسی سایکس، ژنرال بریتانیایی که بخش زیادی از دوران چهار ساله جنگ (۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸) را در ایران گذرانده، در گزارشی از آن دوران که برای موسسه سلطنتی مطالعات جغرافیایی در لندن تهیه کرده بود، می‌نویسد: «تا پیش از سال ۱۹۱۴ بسیار بعید به نظر می‌رسید که کشوری چون ایران، با آن فاصله از اروپا، به صحنه جنگ بدل شود. در آن زمان اگر کسی می‌گفت که نیروهای بریتانیایی بارها و بارها در این استان و آن استان ایران رژه خواهند رفت، همه می‌گفتند عقلش را از دست داده.» در حالی که دولت ایران سیاست بی‌طرفی در جنگ پیشه کرده بود، نه فقط نیروهای بریتانیایی بلکه روس‌ها، آلمانی‌ها و ترکان عثمانی نیز، به قول ژنرال سایکس، در «این استان و آن استان» رژه می‌رفتند. روس‌های تزاری به فرماندهی ژنرال باراتف از بندر انزلی تا اصفهان را میدان تاخت و تاز خود قرار دادند. عثمانی‌ها با حمایت آلمان از مرزهای غرب کشور تا مرکز همدان پیش آمدند و از آنجا راهی قفقاز و مرزهای روسیه شدند. واکنش متقابل روسیه چنان عثمانی‌ها را به عقب راند که آذربایجان شرقی در بهمن ۱۲۹۳ به اشغال نظامیان روس درآمد. روس‌ها در مرداد ۱۲۹۴ تا پشت دروازه‌های تهران جلو آمدند. پیشروی روس‌ها به سمت پایتخت موجب مهاجرت عده‌ای از نمایندگان مجلس از تهران و تعطیل مجلس شد. احمد شاه درصدد انتقال پایتخت از تهران به اصفهان برآمد، اما وزیران مختار روس و انگلیس او را از اجرای این تصمیم بازداشتند. روس‌ها به قزوین عقب‌نشینی کردند. در این مدت رؤسای دولت در تهران تحت فشار بیگانگان مرتباً تغییر می‌کردند به طوری که در عرض یک سال، بعد از استعفای مستوفی‌الممالک به ترتیب مشیرالدوله، سعدالدوله، عین‌الدوله، مستوفی‌الممالک، و عبدالحسین میرزا فرمانفرما به ریاست دولت منصوب شدند و سرانجام با استعفای فرمانفرما در دی ۱۲۹۴ برابر با ژانویه ۱۹۱۶ احمد شاه، محمد‌ولی خان سپهدار تنکابنی را با لقب سپهسالار به رییس‌الوزرایی برگزید. همزمان با این تغییر و تحول در تهران نیروهای انگلیسی وارد جنوب شدند و با پیشروی آن‌ها در صفحات جنوب ایران، در نیمهٔ اول سال ۱۹۱۶ ایران عملاً تحت اشغال قوای سه ‌کشور بیگانه قرار گرفت: روس‌ها قسمت شرقی آذربایجان و گیلان و مناطق وسیعی را که شامل قسمت اعظم استان مرکزی کنونی و قم و کاشان و نطنز و بخشی از استان اصفهان می‌شد اشغال کرده بودند و عثمانی‌ها آذربایجان غربی و کردستان و کرمانشاه و همدان و بروجرد را تحت سلطهٔ خود گرفته بودند. بخش مهمی از صفحات جنوب نیز در اشغال انگلیسی‌ها بود و حکومت مرکزی که فقط تهران را در اختیار داشت عملاً تابع و مجری سیاست روس و انگلیس، یعنی متفقین آن روز بود. با آنکه ایران از کانون اصلی جنگ یعنی اروپا فاصله زیادی داشت، ولی به یکی از میدان‌های جنگ تبدیل شده بود. روسیه و انگلستان در خلال جنگ جهانی اول عملاً با انعقاد قراردادهایی ایران را به مناطق تحت نفوذ خود تبدیل کرده بودند و ورود نظامیان آنان به داخل کشور که غالباً با استناد به این قرارداد‌ها صورت می‌گرفت، سبب شده بود که دولت مرکز حتی در تهران، قدرتی نداشته باشد. یکی از این توافقنامه‌ها پیمان معروف ۱۹۱۵ بود که در ۲۸ دی ۱۲۹۳ میان روسیه و انگلستان به امضا رسید. این پیمان که به فاصله ۸۰ روز پس از اعلام بیطرفی ایران در جنگ به امضای دو دولت مذکور رسید، قلمرو نفوذ دو کشور در ایران را بیش از آنچه که در پیمان ۱۹۰۷ آنان مقرر شده بود، توسعه داد. به موجب این پیمان دو کشور حقوق و امتیازات ارضی بیشتری برای خود در ایران قائل شدند و هزینه نگاهداری نیروهای خود در ایران را نیز به گردن دولت تهران گذاشتند. ورود نظامیان روسیه به شهرهای تبریز، ارومیه، همدان، قزوین، زنجان و کرمانشاه که در زمستان ۱۲۹۳ و در تمام طول سال ۱۲۹۴ صورت گرفت، نتیجه همین توافقنامه بود. روس‌ها این قرارداد را به بهانه فراهم شدن زمینه مقابله با پیشروی نیروهای عثمانی در ایران امضا کردند. در زمان انعقاد این پیمان، عثمانی‌ها تبریز را در اشغال خود داشتند. انگلیسی‌ها نیز متعاقب انعقاد پیمان ۱۹۱۵ در نواحی جنوبی کشور پیشروی‌های چشمگیری داشتند و قیام مشهور «دلیران تنگستان» در مرداد ۱۲۹۴ نمادی از مقاومت مردم سلحشور جنوب ایران در برابر آنان بود. انگلیسی‌ها به نفت خلیج فارس چنان چشم دوخته بودند و تحت هیچ شرایطی حاضر نبودند حتی به حصر تأسیسات نفتی ایران در بنادر جنوبی که بر طبق قرارداد دارسی به چنگ آنان افتاده بود، پایان دهند. آنان با مشارکت نظامیان هندی تحت فرمان خود در جنوب ایران نیروی نظامی پلیس جنوب را شکل داده و آن را ابزار اراده خود کرده بودند و روس‌ها نیز در شمال نیروی قزاق را به وجود آوردند. در این میان گروهی از مهاجرین نیز در کرمانشاه حکومت مستقلی تشکیل داده و خود را تحت حمایت متحدین آن روز یعنی آلمان و عثمانی قرار داده بودند. ریاست حکومت کرمانشاه را رضاقلی‌خان نظا‌م‌السلطنه مافی به عهده داشت. جمعی از ایرانیان مقیم اروپا هم کمیته‌ای به نام «ایران آزاد» تشکیل داده و از حکومت نظام‌السلطنه پشتیبانی می‌کردند. مرکز این کمیته در برلن بود و سید‌حسن تقی‌زاده در سمت ریاست این کمیته با دولت آلمان رابطه برقرار کرده بود. در جریان ۴ سال جنگ اول جهانی، ایران دست کم ۱۵ بار شاهد ظهور و سقوط کابینه‌های مختلف کم‌دوام بود و عمر متوسط هر دولت تحت تأثیر هرج و مرج سیاسی ناشی از جنگ، از ۱۰۰ روز تجاوز نمی‌کرد. در اوایل دی ‌ماه ۱۲۹۶ ایران وضع آشفته‌ای داشت. بخش اعظم شمال ایران هنوز تحت اشغال سربازان روس بود، ولی با روی کارآمدن حکومت بلشویکی در روسیه بین افسران قشون اشغالی روس بر سر اینکه از حکومت جدید روسیه اطاعت کنند یا نه اختلاف افتاده بود. بخش مهمی از غرب ایران در اشغال عثمانی‌ها بود و در جنوب نیروی تفنگداران جنوب که انگلیسی‌ها به وجود آورده بودند فرمانروایی می‌کردند. عین‌الدوله که علاوه بر مشکلات سیاست خارجی با بحران شدید مالی و قحطی و گرسنگی در قلمرو حکومت خود روبه رو شده بود، روز ۲۵ دی ماه ۱۲۹۶ استعفا داد و مستوفی‌الممالک به جانشینی وی تعیین گردید. مستوفی‌الممالک در داخل با‌‌ همان مشکلات عین‌الدوله دست به گریبان بود، ولی در سیاست خارجی با انعقاد قرارداد صلح بین روسیه و آلمان (قرارداد برست لیتوسک) موفقیت بزرگی به دست آورد، چرا که به موجب این قرارداد روس‌ها مکلف به بیرون بردن نیروهای خود از ایران شدند. البته مستوفی‌الممالک و دولت او در این موفقیت نقشی نداشتند. تعهد روسیه به تخلیهٔ نیروهای خود از ایران با فعالیت‌های کمیتهٔ ایران آزاد در برلن و مراجعات رؤسای این کمیته به دولت آلمان بی‌ارتباط نبود و آلمانی‌ها که فکر می‌کردند به کمک اعضای این کمیته در ایران صاحب نفوذ خواهند شد، در قرارداد متارکهٔ جنگ با روسیه ماده‌ای گنجاندند که به موجب آن روس‌ها مکلف به تخلیهٔ ایران گردیدند.   مستوفی‌الممالک سرانجام در برابر مشکلات داخلی تاب مقاومت نیاورد و روز هشتم اردیبهشت ۱۲۹۷ از ریاست دولت کناره‌گیری کرد. احمد شاه، نجفقلی‌خان صمصام‌السلطنه را به جانشینی او منصوب کرد، ولی دو ماه بعد با مخالفت شدید مردم و بسته شدن بازار برکنار شد. احمد شاه مجدداً وثوق‌الدوله را به رییس‌الوزرایی منصوب کرد. هنگامی که وثوق‌الدوله مأمور تشکیل کابینه شد تخلیه سربازان روس از ایران در شرف انجام بود. دو ماه بعد از تشکیل کابینهٔ جدید وثوق‌الدوله جنگ بین‌المللی اول با شکست متحدین پایان یافت و نیروهای عثمانی نیز تا پایان سال ۱۹۱۸ ایران را تخلیه کردند./ تاریخ ایرانی:   منابع:   ایران و جنگ جهانی اول، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران فرهنگ تاریخ، ترجمه احمد تدین و شهین احمدی، نشر آگاه ایران در جنگ جهانی اول، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی جنگ جهانی اول و تاثیرات آن در ایران، مهرداد واعظی‌نژاد، بی‌بی‌سی روزشمار تاریخ ایران، از مشروطه تا انقلاب اسلامی، باقر عاقلی، نشر نامک 

منبع: رویداد24

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.rouydad24.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «رویداد24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۳۶۸۷۱۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

پشت‌پرده‌ی «بحران مرزی» در آمریکا/ مهاجرت سیل‌آسا: سلاحی برای نابودی مرزهای جغرافیایی و هویت ملی؟ +عکس

بحران مرز جنوبی ایالات متحده نه به‌عنوان یک اتفاق مهاجرت، بلکه به‌عنوان یک حمله عمدی و  برنامه‌ریزی‌شده به حاکمیت ملی آمریکا ظاهر می‌شود.

سرویس جهان مشرق- در فوریه سال جاری، مصاحبه‌ای از یکی از مسوولان ارشد سابق کشور پاناما منتشر شد که با وجود ماهیت افشاگرانه‌ی آن، توسط رسانه‌های جریان اصلی مورد توجه قرار نگرفت، یا این که {آن‌چنان که از سوابق قبلی برمی آید} در واقع توسط آن‌ها بایکوت شد.

اوریل اورتگا، فرمانده پیشین گشت مرزی پاناما که اکنون مشاور امنیتی و دفاعی رئیس جمهور پاناما، لورنتینو کورتیزو، است، در مصاحبه ای در 22 فوریه گفت که "در سال 2016، همزمان با ورود سازمان های غیردولتی (NGO) بیشتری به پاناما. ، این کشور شاهد جهش در مهاجرت بوده است. "

این افزایش مطابق با نشست جهانی سازمان ملل متحد برای «مهاجرت ایمن، منظم و روی برنامه» در سال 2016 بود. دو سال بعد، 152 کشور - از جمله پاناما - به توافق برای مدیریت مهاجرت جهانی رای مثبت دادند. آمریکا، در زمان ریاست جمهوری ترامپ، به آن رای منفی داد.

آقای اورتگا گفت، اما بر خلاف شعار آن نشست، تحت مدیریت سازمان ملل، روند مهاجرت چیزی غیر از «منظم» بوده است. در عمل، شاهد آشوب و هرج و مرج بوده‌ایم.

او تاکید کرد:

" در حال حاضر کاملاً برعکس است. اسناد نشان می دهد که در سال 2023 رکورد 500000 مهاجر از طریق جنگل متراکم معروف به Darien Gap از کلمبیا به پاناما سفر کردند. مهاجران از سراسر جهان برای شروع سفر خود به آمریکای جنوبی و مرکزی پرواز می کنند زیرا کشورهایی مانند سورینام و اکوادور برای ورود نیازی به ویزا ندارند. مقصد نهایی آن‌ها آمریکا است. "

کتاب «سلاح‌های مهاجرت جمعی: جابه‌جایی تحمیلی، اجبار و سیاست خارجی» نوشته کلی گرین‌هیل، نشان می‌دهد که کشورهای ضعیف‌تر از مهاجرت برای بی‌ثبات کردن دشمنان قدرتمندتر خود استفاده می‌کنند.

جوزف هومیر، مدیر اجرایی مرکز یک جامعه آزاد امن و کارشناس جنگ های غیرمتعارف، به روزنامه کانادایی اپوخ تایمز گفت او معتقد است این چیزی است که آمریکایی ها اکنون در مرز جنوبی ایالات متحده می بینند.

او گفت:

"این یک تئوری توطئه نیست. «تهاجم» به مرز جنوبی ایالات متحده "مهاجرت مهندسی شده استراتژیک" است. "

آقای اورتگا کاملا موافق این ایده است که سازمان‌های غیردولتی مشکلات مهاجرت انبوه را «تشدید» کرده‌اند.

او گفت:

"به جای کمک، آنها بخشی از مشکل هستند. «این خود مهاجران نیستند که تهدید ملی ایجاد می کنند. این جنایت سازمان یافته است و این سازمان های بین المللی {در پشت پرده} هستند. "

به بیان دیگر، آقای اورتگا به عنوان مقام مسوولی که مستقیما با مساله «بحران مرزی» در آمریکا سر و کار داشت، به صراحت تایید کرد که این «بحران» در ذات خود یک «توطئه» است که سازمان ملل متحد به نمایندگی از یک «دولت عمیق» جهانی که بهعنوان «گلوبالیست‌ها» شناخته می شوند، آن را هدایت می کند و مجری میدانی آن هم «سازمان‌های غیردولتی» (NGO) زیر پرچم حقوق بشر و حقوق اقلیت‌ها ...هستند.

دو سه ماه پیش از این افشاگری، در 26 سپتامبر 2023، تحلیل‌گر سیاسی آمریکایی، آن وندرستیل، در برنامه خود با عنوان « Right Now with Ann Vandersteel» فاش کرد که «مجمع جهانی اقتصاد» (WEF) با در اختیار گرفتن چند پایگاه نظامی آمریکا در خاک پاناما، عملیات هجوم سیل‌آسای مهاجرین به خاک آمریکا را هدایت می کند.

بعد از افشاگری اورتگا، خبرنگار آمریکایی، «ایتان وایت» در مقاله‌ای در پایگاه تحلیلی « gazetteller»(24 مارس 2024) از «تهاجم سازمان‌یافته» به مرزهای آمریکا توسط مهاجرین سخن گفت. از باب اهمیت موضوع و این که این سرفصل کاری شوم، به احتمال قوی در حال انجام در نقاط مختلف دنیا(از جمله منطقه غرب آسیا) است، متن کامل یادداشت وایت در ادامه می آید:

در زیر بطن تاریک سیاست جهانی، جایی که روکش دیپلماسی دسیسه‌های ماهیت شوم‌تری را می‌پوشاند، بحران مرز جنوبی ایالات متحده نه به‌عنوان یک اتفاق مهاجرت، بلکه به‌عنوان یک حمله عمدی و برنامه‌ریزی‌شده{با خونسردی و حسابگری} به حاکمیت ملی آمریکا ظاهر می‌شود. این یک حدس و گمان صرف نیست؛ این افشاگری خوفناک توسط اوریل اورتگا، یک مقام ارشد پانامایی با ارایه مدارک و نشان دادن جراحات میدانی برای اثبات آن است. اورتگا، با بیرون آمدن از سایه‌ها، تصویری را به قدری زمخت و خشن ترسیم می کند که روایتِ به دقت تنظیم‌شده توسط نهادهای بین‌المللی و توابع آن‌ها را از هم می گسلد.

سازمان ملل متحد، زیر نقاب ترویج صلح و کمک های بشردوستانه، متهم متهم اول سازمان‌دهی این بحران عامدانه است، اقدامی آنقدر جسورانه که بوی توطئه‌ای شوم برای تضعیف مرزهای ملی و تحمیل یک برنامه‌ی گلوبالیستی بر کشورهای بی خبر، از آن به مشام می رسد. پیمان جهانی سازمان ملل برای مهاجرت ایمن، منظم و روی برنامه، که توسط 152 کشور به تصویب رسیده است، به عنوان یک اسب تروا در معرض نمایش قرار می گیرد، قراردادی که وعده نظم می داد، اما چیزی جز هرج و مرج بر دروازه‌های آمریکا به ارمغان نیاورده است.

شواهد؟ هجوم سرسام‌آور نیم میلیون روح که در مسیرهای سرشار از خطرهای پنهان در Darien Gap {به سمت خاک امریکا} پرسه می زنند. دارین گَپ جنگلی است به قدری متراکم و نابخشنده که زنده بیرون آمدن از آن جای شگفتی است. با این حال، آن‌ها دسته‌جمعی ظاهر می‌شوند و با نوای مسحورکننده‌ی «یک زندگی بهتر» انگیزه می گیرند و امور آن‌ها توسط شبکه پیچیده‌ای از سازمان‌های غیردولتی و حامیان مرزهای باز که خود را به عنوان «انسان‌دوستان» معرفی می‌کنند، تسهیل می‌شود.

این «تهاجم» - حقیقتا نام دیگری نمی شود بر آن گذاشت- نتیجه جنگ یا بلای طبیعی نیست، بلکه محصول یک استراتژی حساب شده «مهاجرت مهندسی شده استراتژیک» است، اصطلاحی که باید دلِ هر میهن‌دوستی را بلرزاند. صحنه‌گردان‌ها؟ گروهی از طرفداران حذف مرزهای ملی(اصطلاحا «بین‌الملل‌گرایان») و سازمان‌های غیردولتی، به همراه سازمان ملل متحد که سرنخ‌ها به دست آن است و میلیون‌ها دلار را به جیب سازمان‌هایی مانند HIAS سرازیر می‌کند، نه برای کاهش درد و رنج مهاجران، بلکه برای اطمینان از باز ماندن دریچه‌ها به روی این سیل انسانی.

همدستی سازمان های غیردولتی در این هرج و مرج مهندسی‌شده، خیانت به آرمان های بشردوستانه است و کمک‌ها را به «سلاح مهاجرت دسته جمعی» تبدیل می کند. نقشه‌های ارائه‌شده توسط این سازمان‌ها، جزئیات مسیرهای مملو از ایستگاه‌های اتوبوس و کیوسک‌ها، فقط کمک نیستند. آن‌ها دعوت‌هایی هستند که هزاران نفر را به سفرهای پرخطر دعوت می‌کنند، اما هیچ‌کس حواسش نیست.

شهادت اورتگا حقیقتی رسواکننده را آشکار می کند: بودجه برای کمک به مهاجران در حال ناپدید شدن در چاه ویل است. کارکنان سازمان های غیردولتی صرفا حضوری در اردوگاه‌های مهاجرین به هم می رسانند تا صرفا ابراز وجود کرده باشند و برخی اقدامات سردستی و از سر رفع تکلیف انجام می گیرد. صلیب سرخ و پزشکان بدون مرز هم هر کاری که می توانند انجام می دهند، اما این سوال بزرگ است: بقیه‌ی این کمک‌های مالی عظیم کجا می رود؟

این فقط یک شکست سیاست نیست؛ این یک اقدام عمدی براندازی است که سازمان ملل در راس آن قرار دارد. سلاحی برای مهاجرت علیه ایالات متحده، تبدیل رویای آمریکایی به یک کابوس برای منافع سیاسی. این یک حمله تمام عیار به مرزهای کشور است، تلاشی عمدی برای فرسایش بافت جامعه آمریکا از درون.

همانطور که اورتگا اشاره می کند، پیامدهای این دستور کار در حال حاضر آشکار شده است، با شهرهایی مانند نیویورک که بار عمده این جریان کنترل نشده را به دوش می کشند، زیرا "افراد بد" باعث "خسارات و اختلالات زیادی" می شوند. این فقط مربوط به مهاجرت نیست. این در مورد بقای هویت ملی، یکپارچگی مرزها، و حاکمیت دولت ها در مواجهه با تلاش سازمان یافته برای تضعیف و بی ثبات‌کردن عامدانه است.

بحران مرز جنوبی ایالات متحده، از طریق افشاگری‌های اورتگا، یک زنگ بیدارباش است، یک فراخوان شفاف برای اقدام علیه معماران این دستورکار جهانی. این امر مستلزم حسابرسی، دفاع شدید و تسلیم ناپذیر از حاکمیت ملی، و امتناع از مهره بودن در بازی‌ای است که سهام آن چیزی کمتر از جوهر ملیت ما نیست.

در برابر این گونه افشاگری‌ها سکوت کردن، همدستی در جرم است و عمل، تنها راه پیش رو. زمان دیپلماسی مودبانه به پایان رسیده است. این لحظه مستلزم یک رویارویی زمخت و بی‌انعطاف و بدون فیلتر با نیروهایی است که به دنبال تضعیف ملت‌ها هستند. این فقط یک نبرد برای مرز نیست. این مبارزه برای روح ملی است. "

***

شاید بسیاری از خوانندگان که این سطور ایتان وایت را خواندند، آن را بیش از حد «توطئه‌پندار» یا «تاریک‌اندیش» در نظر بگیرند، لیکن، وقتی به ریشه‌ها و بسترهای قدیمی‌تر موضوع «سیل مهاجران» می نگریم، آن‌گاه قرائن و شواهد تایید یک «طرح» هدفمند و برنامه‌ریزی‌شده بسیار بیش از آن است که به راحتی از کنار دعاوی امثال وایت عبور کنیم.

وقتی در سال 2017، «ویکتور اوربان»، سیاستمدار ملی‌گرای مجارستان، موفق شد در راس حزب متبوع خود دولت را در این کشور به دست بگیرد، نوک پیکان حملات خود را متوجه یک چهره‌ی یهودی اصالتا مجارستانی کرد که نام او با شورش‌ها، کودتاها و فروپاشی سیاسی در شرق اروپا گره خورده است: جرج سوروس.

اوربان سوروس را متهم کرد که آشکارا دشمن «مرزهای جغرافیایی» و «هویت‌های ملی» است و با بهره‌گیری از سرمایه و لجیستیک موسسه تحت امر خود، «بنیاد جامعه باز» عملا اروپا را با «سیل مهاجران» غرق کرده است. [1] [2]

این که چه میزان از سخنان و اتهامات اوربان علیه سوروس و بنیاد او حقیقت داشت و چه میزان به پروپاگاندای سیاسی ملی‌گرایانه‌ی او مربوط می شد، بحثی مستقل است، اما در یک نکته تردیدی وجود ندارد و آن این که در پس پروژه‌ی «تبدیل مهاجرت به یک سلاح» علیه تمامیت ارضی، هویت ملی، ساختارهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و دینی ملت‌ها باز هم ردپای «صهیونیزم جهانی» قابل مشاهده است.

جای تعجب نیست که وقتی به سخنان صهیونیست‌های متعصبی مانند باربارا لرنر اسپکتر، بنیانگذار Paideia، «مؤسسه اروپایی مطالعات یهودی برای ترویج چندفرهنگی» در مصاحبه‌ی از او در سال 2010 دقت می کنیم، سوالات و ابهامات ما درباره راهبرد «تبدیل مهاجران به اسلحه» به طرز چشمگیری افزایش می یابد. اسپکتر در ان مصاحبه گفته بود: "اروپا چندفرهنگی و چند نژادی خواهد شد و یهودیان به خاطر «نقش پیشرو» شان در این تلاش، مورد کینه قرار خواهند گرفت. "[3]

و این دقیقاً همان چیزی است که به گفته «Gearóid Ó Colmáin» در مقاله‌ی «مهاجرت مهندسی‌شده‌ی اجباری: جنگ صهیونیسم علیه اروپا» رخ داده است:

"سازمان‌های «بشردوستانه» یهودی... که هیچ علاقه‌ای به مصیبت میلیون‌ها پناهنده فلسطینی صهیونیسم ندارند، فعالانه به آوارگان سوری در اردوگاه‌های اردن، «اسکان مجدد» در اروپا و آمریکا را وعده می‌دهند. "[4]

او با ارجاع به مقاله‌ای در وبسایت infodirekt اشاره می‌کند که طبق آن، "سازمان‌های آمریکایی هزینه قایق‌هایی را که هزاران پناهجو را به اروپا می‌برند، پرداخت می‌کنند... آن‌ها «یک طرح تأمین مالی مشترک» ایجاد کرده‌اند که «هزینه‌های حمل‌ونقل» را پرداخت می‌کند. هیچ پناهنده‌ای از شمال آفریقا 11000 یورو پول نقد{برای پرداخت کرایه} ندارد. "

کولمین همچنین بر نحوه ارائه گذرنامه‌های جعلی سوری به پناهندگان تاکید کرد:

"تا زمان خشونت‌ها در سوریه در سال 2011، گذرنامه‌های سوری توسط دولت فرانسه چاپ می‌شد... این نشان‌دهنده دخالت دولت فرانسه است. "[5]

او همچنین فاش کرد که دولت‌های اروپایی نه تنها برنامه‌های صهیونیستی را پیش می‌برند، بلکه مدیریت بحران مهاجران را به شرکت‌هایی مانند ORS Services واگذار می‌کنند که در یک قلم، ۲۱ میلیون یورو از دولت آلمان دریافت کرده‌اند. این شرکت یکی از شرکت‌های وابسته به بانک بارکلیز متعلق به خاندان زرسالار صهیونیست «روچیلد» است. سازمان دیگری که مهاجران را قاچاق می کند، «جمع آنارشیست پِنگ» است که توسط مؤسسه جناح راست افراطی «آین رند» که مدیر آن یارون بروک اسرائیلی و صهیونیست است، تأمین مالی می شود! [6]

به گفته امدادگران در جزیره یونانی لسبوس، موسسه‌ی اسراییلی «IsraAid» پناهجویان عیالوار تحت پوشش خود را با اتوبوس به اروپا می فرستاد، [7] و بسیاری از مردم را به این سوال سوق داد که چرا اسرائیل به پناهجویان کمک «خیرخواهانه» می پردازد در حالی که در اسرائیل پناهجویان جرم‌انگاری شده و به اردوگاه های کار اجباری پرتاب می شوند؟

در واقع نتانیاهو به خوبی می دانست که چگونه پناهجویان خطر "دموگرافیک" را برای رژیم اسرائیل ایجاد می کنند. او به صراحت گفت: "اگر ورود آنها را متوقف نکنیم، مشکلی که در حال حاضر 60000 نفر است می تواند به 600000 افزایش یابد و موجودیت ما را تهدید می کند. "[8] به نظر می‌رسد صهیونیست‌ها هیچ نگرانی از وجود اروپایی‌ها یا جمعیت سفیدپوست ندارند، و بسیاری از رهبران شاخص این رژیم به وضوح می‌گویند که چگونه می‌خواهند سفیدپوستان را از طریق «نسل‌کشی فرهنگی» نابود کنند.

به گفته «توماس پی. ام. بارنت»، مدیر موسسه مشاوره‌ی نظامی اسرائیل «هدف نهایی هماهنگی اجباری همه کشورهای جهان است. این باید با مخلوط کردن نژادها با هدف ایجاد یک نژاد قهوه ای روشن در اروپا به دست آید. به همین دلیل، سالانه 1.5 میلیون مهاجر از جهان سوم به اروپا مهاجرت می کنند.»[9]

ظاهراً طرح نابودی اروپا دهها سال پیش توسط یک کنت برجسته صهیونیست، ریچارد فون کودنهوو- کالرگی، بنیانگذار معنوی اتحادیه اروپا، در کتاب praktischer idealismus خود در سال 1925 ترسیم شده بود. [10] یک گلّه‌ی چند ملیتی بدون کیفیت که به راحتی توسط نخبگان حاکم کنترل می شود. او به صراحت نوشت:

"ما قصد داریم اروپا را به نژاد مخلوطی از آسیایی ها و سیاهپوستان تبدیل کنیم که توسط یهودیان اداره می شود. "

ریچارد فون کودنهوف-کالرجی

هدف اختلاط و درهم‌آمیزی نژادی و فرهنگی برای کالرگی و پیروان گلوبالیست او، تضعیف هویت نژادی، ملی و فرهنگی و ایجاد یک حکومت جهانی واحد است که کنترل آن آسان‌تر باشد. و این ممکن است توضیح دهد که چرا ناگهان در تلویزیون و رسانه ها فقط چهره های سیاه و مختلط را می بینیم. این حد از «نفاق» بسیار آزادهنده است، چرا که هر کسی که کمی به ماهیت «دولت پنهان» جهانی آگاه باشد، می داند که سرسوزنی شان و کرامت و حتی جان سیاهپوستان برای آن ارزشی ندارد و این صرفا یک سوءاستفاده ابزاری از مسائل نژادی است. وگرنه در کشوری چون انگلستان، نژادپرستی تا بیخ و بنیان نهادینه شده است.

الکساندر دوگین، فیلسوف روسی، نوشت:

«قدرت گلوبالیست‌ها... بر تلقینات و «معجزه های سیاه» استوار است. آن‌ها نه به خاطر قدرت واقعی، بلکه بر اساس ایجاد توهم، شبیه‌سازی‌ها و تصاویر مصنوعی حکومت می‌کنند که دیوانه‌وار سعی می‌کنند آن‌ها را در ذهن بشر القا نمایند.»

هدف از قدرت متقاعدسازی جهانی گرایان از طریق رسانه کنترل‌شده و پیش‌بینی‌های خود-محقق‌گر این است که اطمینان حاصل شود که توده ها سردرگم می مانند و نمی توانند مه های دروغ و دوگانگی را ببینند. این البته زمانی امکان‌پذیر است که تعدادی از الیگارش های صهیونیست از جمله روپرت مرداک صاحب اکثر رسانه ها باشند و همین الیگارشها بر نهادهای جهانی مانند سازمان ملل و مجمع جهانی اقتصاد کنترل داشته باشند.

این واقعیت توسط کلاوس شواب موسس و رئیس WEF برجسته شد، زمانی که در سال 2017 اظهار داشت:

"چیزی که ما به آن بسیار افتخار می کنیم این است که با رهبران جوان جهانی WEF خود در کابینه های جهانی کشورها نفوذ می کنیم. "

کلاوس شواب

برنامه «رهبران جهانی جوان» که توسط WEF مدیریت می شود، شامل رهبران جهانی مانند جاستین ترودو، امانوئل مکرون و مارک زاکربرگ است. حامیان اصلی این برنامه عبارتند از بنیاد بیل و ملیندا گیتس و گوگل. این به خوبی گویا هست که چرا غول فناوری اطلاعات، یعنی گوگل تا همین امروز، اجازه‌ی کوچک‌ترین خدشه به روایت «WEF» از داستان کووید و واکسیناسیون را نمی دهد.

کووید یک آزمایش واقعی توسط WEF بود تا ببیند دستکاری افکار عمومی و دستیابی به انطباق چقدر آسان است. از طریق برنامه‌های تکراری رسانه‌ای «القای» ترس، آنها توانستند بیشتر جمعیت جهان را قرنطینه نمایند و صدها میلیون نفر را با واکسن‌هایی ژنتیک‌پایه که هنوز مراحل کارآزمایی بالینی آن‌ها هم انجام نشده بود، واکسینه کردند.

کلاوس شواب و گلوبالیست‌ها در WEF در چند سال گذشته برنامه‌ریزی کرده بودند تا جامعه را اصلاح کنند و کنترل را به چند الیگارشی غیرمنتخب موسوم به دولت عمیق واگذار کنند، اما نتوانستند، زیرا می‌دانستند که مقاومت خواهد شد. به همین دلیل است که شواب اظهار داشت که این بیماری همه‌گیر یک "پنجره‌ی نادر اما باریک از فرصت برای انعکاس دوباره تجسم و تنظیم مجدد جهان ما است. "

به گفته مشاور اسرائیلی WEF، یووال نوح هراری، اهداف «بازتنظیم بزرگ» شامل کنترل جمعیت، حذف فرآیندهای دموکراتیک و واگذاری مالکیت و کنترل به دولت عمیق است. هراری مدافع این است که انسان‌ها اکنون «قدرت مهندسی مجدد زندگی» را دارند و برای نظم جهانی علمی و تکنوکراتیک، که در آن دولت تنها تأمین‌کننده خواهد بود و نیازی به خانواده‌ها نیست، می‌خواهد. او استدلال می‌کند که «روح‌های انسانی» و «ارواح آزاد» از طریق «نظارت کامل بیومتریک» به پایان خواهند رسید. چون نمی‌خواهیم مردم را زیر نظر بگیریم، می‌خواهیم بدانیم چه چیزی زیر پوست است.»

یووال نوح هراری

از مارک زاکربرگ گرفته تا مدیر عامل صندوق بین‌المللی پول و همچنین مدیرعامل کمپانی اکسل اسپرینگر، بزرگترین ناشر اروپا و... در میان ارادتمندان هراری برخی از قدرتمندترین افراد جهان حضور دارند و مانند پادشاهان باستانی به پیشگاه او می‌رسند.

در حالی که هم‌کیشان هراری می خواهند از طریق "مهندسی اجباری" مرد سفیدپوست را نابود کنند، هراری از طریق مهندسی اجتماعی می خواهد تراشه هایی را در بدن انسان وارد کند و "انسان ها را به خدایان ارتقا دهد". گرچه هراری اهداف شوم را در کلمات آکادمیک خود «شکلات‌پیچ» می کند، لیکن هر دوی آنها ایجاد یک نظم نوین جهانی را، که در ذات خود یک دیکتاتوری جهانی است، ترویج می کنند و این امر تنها پس از نابودی جهانی که ما می شناسیم می تواند اتفاق بیفتد. به تعبیر تلمودی، به گفته متعصبان سوپرصهیونیست «کاهانی» در اسراییل، "نابودی نژاد سفید و اعراب باعث ظهور ماشیاخ(مسیح) یهودی نیز خواهد شد. "[11]

بنا بر این، جای تعجب نبود که امام خمینی(ره)، چند دهه پیش‌تر از تعبیر دقیق «شیطان بزرگ» برای آمریکا استفاده کرد، چرا که به تعبیر ایشان، این کشور با تبلیغات گسترده‌ای که توسط صهیونیسم بین‌المللی برایش هماهنگ می‌شود، مردم جهان را سرکوب می‌کند. امروز، پس از چند دهه، طنین همان استدلال امام توسط برخی رهبران ابراز می شود. رییس جمهور روسیه، ولادیمیر پوتین به صراحت گفت:

"غرب آماده است برای حفظ سیستم استعماری نوین که به آن اجازه‌ی انگلی کردن دنیا را می دهد، و ترویج سیاست‌هایی که شیطانی است، پا روی همه چیز بگذارد. "[12]

همانطور که دکتر کوین بارت می نویسد:

"اشاره پوتین به شیطان‌پرستی توبیخ تند الیت نظم نوین جهانی بود، که سکولاریسم ستیزه جویانه را بر جوامعی که قصد تضعیف آن‌ها را دارند، تحمیل می کنند، در حالی که خود در نهان، شیطان‌پرست هستند. "

بارت به عنوان مصداق، تصریح می کند:

"هر کسی که در این مورد شک دارد باید نام «سرهنگ مایکل آکینو» را جستجو کند. آکوینو، شیطان پرست مشهور و متهم به کودک‌آزاری دسته جمعی، به دلیل جنایات خود علیه کودکان با انتصاب به عنوان رئیس واحد جنگ روانی ارتش ایالات متحده جایزه گرفت. "[13]

[1] https://humansbefree.com/2018/11/george-soros-organizations-work-tirelessly-to-flood-the-european-continent-with-illegal-migrants.html

[2] https://www.politico.eu/article/hungary-lashes-out-at-soros-with-poster-campaign/

[3] https://www.thechristiansolution.com/doc2019/912_NeoHitler.htm

[4] http://en.alalam.ir/news/1578365

[5] https://www.voltairenet.org/article188864.html

[6] https://www.tagesspiegel.de/berlin/politaktivisten-wollen-fluchthelfer-auszeichnen-5072161.html

[7] https://veteranstoday.com/2016/02/13/israaid-refugee-crisis-and-clash-of-civilizations/

[8] https://www.theguardian.com/world/2012/may/20/israel-netanyahu-african-immigrants-jewis

[9] http://entityart.co.uk/multiculturalism-is-being-used-against-humanity-to-help-bring-about-the-zionist-new-world-order-kalergi-plan-white-genocide-immigration/

[10] https://expose-news.com/2022/03/19/the-genocide-of-the-peoples-of-europe/

[11] https://imeu.org/article/fact-sheet-meir-kahane-the-extremist-kahanist-movement

[12] https://www.washingtontimes.com/news/2014/jan/28/whos-godless-now-russia-says-its-us/

[13] https://www.veteranstodayarchives.com/2014/03/22/putin-nwo/

دیگر خبرها

  • حسینی: والیبال ایران باید از جایگاه جهانی خود دفاع کند
  • تاکید معاون وزیر خارجه بر ضرورت بی‌طرفی و حرفه‌ای گری آژانس بین‌المللی انرژی اتمی
  • میزبانان لیگ ملت‌های والیبال ۲۰۲۴ مشخص شدند
  • مارکسیسم چه نگاهی به سیاست بین‌الملل دارد؟
  • فایننشال تایمز: اروپا نگران تشدید اقدامات «خرابکارانه و خشن» روسیه است
  • ماجرای جلوگیری از ورود پزشک فلسطینی به فرانسه
  • دلیل منع ورود پزشک فلسطینی به اروپا
  • تظاهرات حامیان فلسطین در برلین
  • رمزگشایی از تشدید فشارهای لابی اسرائیل علیه موسویان/ مقاله تند جروزالم‌پست علیه دیپلمات پیشین ایرانی
  • پشت‌پرده‌ی «بحران مرزی» در آمریکا/ مهاجرت سیل‌آسا: سلاحی برای نابودی مرزهای جغرافیایی و هویت ملی؟ +عکس